این سورة الشعرا دویست و بیست و هفت آیت است و هزار و دویست و نود و هفت کلمه و پنج هزار و پانصد و بیست و دو حرف. جمله به مکه فرو آمد مگر سه آیت در آخر سورة که به مدینه فرو آمد، و ذلک قوله: و الشعراء یتبعهم الْغاوون الى آخر السورة و در این سورة ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت: و الشعراء یتبعهم الْغاوون که سیاق آن بر عموم است، پس رب العالمین شعراى مومنان از آن مستثنى کرد: حسان بن ثابت و کعب بن مالک و عبد الله بن رواحه، گفت: إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیرا، ذکر اینجا انشاد شعر است در طاعت حق، پس این استثنا ناسخ آن آیت گشت. و در بیان فضیلت جمله طواسین مصطفى گفت بروایت ابن عباس: قال (ص) «اعطیت السورة التی تذکر فیها البقرة من الذکر الاول، و اعطیت طه و الطواسین من الواح موسى (ع)، و اعطیت فواتح القرآن و خواتیم السورة التی تذکر فیها البقرة من تحت العرش، و اعطیت المفصل نافلة».


و بروایت انس مصطفى (ص) گفت: «ان الله اعطانى السبع و اعطانى الطواسیم مکان الزبور و فصلنى بالحوامیم و المفصل، ما قرأهن نبى قبلى».


و بروایت ابى بن کعب رسول گفت: «من قرأ سورة الشعراء کان له من الاجر عشر حسنات بعدد من صدق بنوح و کذب به و هود و شعیب و صالح و ابراهیم و بعدد من کذب بعیسى و صدق بمحمد علیهم السلام».


«طسم» حمزه و کسایى و عاصم ببعضى روایات طا بکسر خوانند بر اماله، و اهل مدینه میان کسر و فتح، و باقى قراء بفتح خوانند بر تفخیم و گفته‏اند این هر سه حرف کنایتند از جمله حروف تهجى و معنى آنست که: هذه الحروف هى اصل آیات الکتاب المبین. این حروف بیست و نه اصل آیات کتاب خدا است، کما تقول للغلام فیم اخذت فى الکتاب، فیقول: فى الف با تا، و المراد الحروف کلها و قیل: معناه هذه تلک الآیات التی وعدنا انزالها علیک فى الکتب على السنة الرسل.


ابن عباس گفت: طسم نامى است از نامهاى حق جل جلاله و سوگند بدان یاد کرده».


ابو روق گفت: قسم یاد میکند بطول و سنا و ملک خویش جل جلاله و عظم شأنه.


قتاده گفت: نام قرآن است. مجاهد گفت: نام سورة است. روایت کنند از على مرتضى (ع) که گفت آن گه که طسم از آسمان فرو آمد رسول خدا گفت: طا طور سینا است، و سین اسکندریه، و میم مکه، معنى آنست که رب العزة سوگند یاد کرد باین بقاع شریف، چنان که: لا أقْسم بهذا الْبلد. جعفر گفت: الطاء طوبى، و السین سدرة المنتهى، و المیم محمد المصطفى (ص).


تلْک آیات الْکتاب الْمبین، اى هذه الآیات، آیات الکتاب المبین، ابان هم لازم است و هم متعدى: اگر لازم است معناه انه الکتاب الواضح الظاهر فى نفسه باعجازه انه کلام الله و وحیه، و اگر متعدى است یعنى بین ما فیه من امره و نهیه و حلاله و حرامه.


لعلک باخع نفْسک، الباخع المهلک القاتل اى لعلک یا محمد قاتل نفسک حزنا، ألا یکونوا موْمنین، مصدقین بان القرآن من الله عز و جل، یا محمد خویشتن را بخواهى کشت از اندوه که بر خود نهاده‏اى بآن که ولید و بو جهل و امیه بنمى‏گروند برسالت تو و قرآن که کلام ماست دروغ مى‏شمرند، همانست که در سورة الکهف گفت: فلعلک باخع نفْسک على‏ آثارهمْ الآیه.


آن گه گفت: إنْ نشأْ ننزلْ علیْهمْ من السماء آیة فظلتْ أعْناقهمْ لها خاضعین، اى لو شاء الله لانزل ملائکة یذلون لها فینقادوا للحق لا یلوى احد منهم عنقه الى معصیة الله عز و جل. این تسلیت مصطفى (ص) است بآن اندوه که میکشید و بخاطر وى میگذشت که: ترک ایمان ایشان مگر از قصورى است در بیان ما یا تقصیرى در دعوت و تبلیغ رسالت ما تا رب العزه این اندیشه از خاطر وى برداشت، یعنى که این نه از تقصیر تو است در دعوت که از تو تقصیر نیست، این از ناخواست ماست که اگر ما خواستیمى ما بنمودیمى ایشان را آیتى که ایشان آن را گردن نهادندى و با معصیت الله نگشتندى. قال ابن جریح: لو شاء لا راهم امرا من امره لا یعمل احد منهم بعده معصیة.


آورده‏اند از ابن عباس که گفت: نزلت هذه الآیة فینا و فى بنى امیة، قال: ستکون لنا علیهم الدولة فیذل لنا اعناقهم بعد صعوبة و هو ان بعد عزة.


قوله: خاضعین ذکره بجمع السلامة، لان الاصحاب فیها مضمر، اى اصحاب الاعناق. و قیل: اعناقهم، اى روساوهم و کبراوهم. و قیل: فرقهم، یقال: جاء القوم عنقا، اى طوائف و عصبا. و قیل: انما قال خاضعین لروس الآى لیکون على نسق واحد. ظل در قرآن بر دو معنى است: یکى بمعنى مال، چنان که درین موضع گفت: فظلتْ أعْناقهمْ، اى فمالت، و در سورة الحجر گفت: و لوْ فتحْنا علیْهمْ بابا من السماء فظلوا فیه یعْرجون، اى فمالوا فیه یعرجون، وجه دیگر ظل بمعنى اقام چنان که در سورة طه گفت: و انْظرْ إلى‏ إلهک الذی ظلْت علیْه، اى اقمت علیه عاکفا. و در سورة الواقعه گفت: فظلْتمْ تفکهون، اى اقمتم تعجبون و در سورة النحل گفت: ظل وجْهه مسْودا، اى اقام و در سورة الشعرا گفت: نعْبد أصْناما فنظل لها عاکفین، اى نقیم لها عابدین.


و ما یأْتیهمْ منْ ذکْر من الرحْمن محْدث ذکر اینجا قرآن است چنان که جاى دیگر گفت: و هذا ذکْر مبارک أنْزلْناه، یعنى القرآن و قال تعالى: أ فنضْرب عنْکم الذکْر صفْحا یعنى القرآن و قال فى سورة الانبیاء: ما یأْتیهمْ منْ ذکْر منْ ربهمْ محْدث، اى هو قدیم من رب العزة محدث تنزیله الى الارض إلا کانوا عنْه معْرضین، اى احدثوا اعراضا، لانهم کانوا فى علم الله معرضین.


فقدْ کذبوا. اینجا وقف است تمام، پس بر سبیل تهدید گفت، و وعید بر آن تکذیب: فسیأْتیهمْ أنْبوا ما کانوا به یسْتهْزون. یعنى فسیأتیهم خبر نتیجة فعالهم، و ذلک عند الموت، و قیل یوم بدر، این چنان است که گفته‏اند: یا بن آدم عند الموت یأتیک الخبر، بوقت مرگ بخبر آیى و بدانى که کار بر چه جملت است.


ثم وعظهم لیعتبروا فقال: أ و لمْ یروْا إلى الْأرْض اذا کانت الرویة لا یراد بها الادراک بالحاسة بالبصر فى الحقیقة، بل یراد بها التعجیب من شى‏ء عدیته بالى، و المعنى الا تتفکرون فى الاشیاء الدالة على الله سبحانه و تعالى حتى انتهت بکم الرویة الى الارض و انواع نباتها، فتعلموا فیها من العجائب! ثم بین النبات، فقال: منْ کل زوْج کریم، اى نوع محمود و صنف حسن من النبات مما یأکل الناس و الانعام. و قیل نوع یکرم على اهله. قال الشعبى: الناس من نبات الارض فمن دخل الجنة فهو کریم و من دخل النار فهو لئیم. در همه قرآن لفظ کریم بر شش وجه آید: اول نام خداوند است جل جلاله کقوله: ما غرک بربک الْکریم، و قال تعالى: فإن ربی غنی کریم. اى یعفو و یصفح، دوم کریم است بمعنى متکرم، کقوله: ذقْ إنک أنْت الْعزیز الْکریم، اى المتکرم، سوم کریم بمعنى آن که منزلت وى گران و بزرگ بود به نزدیک الله، چنان که گفت در صفت جبرئیل: إنه لقوْل رسول کریم و فى معناه إن أکْرمکمْ عنْد الله أتْقاکمْ، یعنى فى المنزلة، چهارم کریم است بمعنى مسلم، کقوله: و إن علیْکمْ لحافظین کراما کاتبین. اى مسلمین، و کقوله: بأیْدی سفرة، کرام، اى مسلمین، پنجم بمعنى فضیلت کقوله: هذا الذی کرمْت علی، اى فضلت على کرمْنا بنی آدم، اى فضلنا فأکْرمه و نعمه، اى فضله. ششم کریم است بمعنى حسن کقوله: منْ کل زوْج کریم، اى حسن.


إن فی ذلک لآیة، اى ان فى انباته الازواج الکریمة من الارض المیتة لدلالة ظاهرة على ربوبیته و انه واحد لا شریک له و ما کان أکْثرهمْ موْمنین اى و مع کثرة الآیات لم یومن اکثرهم لکن ربک عزیز لا یضره ترک ایمان الاکثر، و دخول کان على معنى: کان ذلک فى علم الله السابق.


و إن ربک لهو الْعزیز الرحیم. اتصال الرحیم بالعزیز هاهنا ترحم بالمومنین الذین هم الاقل بعد الاکثر.


و إذْ نادى‏ ربک موسى‏، اى و اذکر لقومک ایها الرسول قصة موسى اذ کلمه ربک، اى محمد (ص) قوم خود را خبر کن و ایشان را آگاهى ده از قصه موسى و سخن گفتن با وى لیلة النار آن شب که آتش دید و درخت و خداوند تو با وى گفت: ائْت الْقوْم الظالمین لانفسهم بالکفر و المعصیة و لبنى اسرائیل باستعبادهم و سومهم سوء العذاب، قوم فرعون بدل من القوم الظالمین. أ لا یتقون الا تخصیص على الفعل، اى الا یخافون الله سبحانه فیومنوا به. و در شواذ خوانده‏اند: الا تتقون بالتاء، و المعنى قل لهم الا تتقون الا تعبدون الله و توحدونه.


فرمان آمد که یا موسى! تو رسول منى بفرعون و قوم وى که بر خود ستم کردند بکفر و معصیت و بر بنى اسرائیل ستم کردند باستعباد و انواع عذاب، پیغام ما برسان و ایشان را بر توحید خوان و بگوى: أ لا یتقون بنپرهیزند از خشم و عذاب خداى؟


موسى گفت: رب إنی أخاف أنْ یکذبون و یضیق صدْری و لا ینْطلق لسانی.


سخن تا اینجا پیوسته است. موسى گفت: خداوند من! مى‏ترسم که مرا دروغ‏زن گیرند و دل من تنگ گردد، و زبان من بنگشاید، و روا باشد که در یکذبون سخن بریده شود و یضیق صدْری مستأنف بود. و قرأ یعقوب و یضیق صدْری و لا ینْطلق بفتح القافین على معنى: و ان یضیق و لا ینطلق، اى یضیق صدرى فى تکذیبهم ایاى و لا ینْطلق لسانی للعقدة التی فیه. فأرْسلْ إلى‏ هارون، اى ارسلنى الیه لآمره منک بان یذهب معى الى فرعون و قیل ارسل جبرئیل الیه، اى أوحى الیه ان یکون معى عونا لى. و قیل: الى بمعنى مع، اى ارسل معى هارون کقوله: منْ أنْصاری إلى الله، اى مع الله. موسى گفت: خداوند من مى‏ترسم که اداء رسالت و بیان حجت بشرط خویش نتوانم کرد ازین لثغه و عقده که بر زبان دارم و آن گه دشمن مرا دروغ‏زن گیرد. هارون از من گویاتر و فصیح‏تر است او را با من بفرست تا بفصاحت خویش مرا در اداء رسالت و ابانت حجت یارى دهد، همانست که جاى دیگر گفت: فأرْسلْه معی ردْءا یصدقنی.


قوله: و لهمْ علی ذنْب اى عندى ذنب و قیل: لهم على دعوى ذنب، فأخاف أنْ یقْتلون هو قتل القبطى الذى و کزه و اسمه قایشون و کان خباز فرعون.


قال الله سبحانه کلا، اى لن یقتلوک، این سخن بر سبیل ردع و زجر گفت، اى ارتدع عن الاقامة على هذا الظن و توکل على الله فاذْهبا بآیاتنا و هى العلامات الدالة على صدقهما و هى: العصا و الید البیضاء. إنا معکمْ مسْتمعون ما تقول لهم و یقال لک. و اتى به على لفظ الجمع لانهما کانا یسمعان و الله تعالى یسمع و قال انا معکم و هما اثنان لان الاثنین جمع کقوله: فإنْ کان له إخْوة. و یحتمل ان یکون موسى و هارون و من ارسل الیه.


فاتیا فرْعوْن‏، قیل: ان اسم فرعون مغیث و کنیته ابو مرة، و قیل: اسمه الولید بن مصعب و کنیته ابو العباس، و عاش اربعمائة و ستین سنة.قولا إنا رسول رب الْعالمین‏ و لم یقل رسولا، لان الرسول هاهنا بمعنى الرسالة، اى انا ذو رسالة رب العالمین کقول کثیر.


لقد کذب الواشون ما بحت عندهم


بسر و لا ارسلتهم برسول‏

اى برسالته، و قیل الرسول یقع على الواحد و الجمع المذکر و المونث، کالصدیق و العدو.


قال الله تعالى: فإنهمْ عدو لی. و قیل تقدیره: انا کل واحد مناسول رب الْعالمین‏.


أنْ أرْسلْ، یعنى بان ارسل معنا بنى اسرائیل الى فلسطین و لا تستعبدهم.


الارسال هاهنا التخلیه و الاطلاق کما تقول ارسلت الکلاب للصید، و المعنى خل بنى اسرائیل من انواع العذاب التی تعذبهم بها.


در آن وقت که این رسالت از حق جل جلاله بموسى (ع) پیوست، بنى اسرائیل ششصد و سى هزار کس بودند در مصر، بدست فرعون گرفتار شده، چهار صد سال، و ایشان را ببردگى گرفته و انواع عذاب بایشان رسانیده. موسى بفرمان الله بمصر رفت و هارون را خبر کرد از پیغام الله، و هر دو بیکدیگر رفتند بدرگاه فرعون، یک سال تردد همى کردند و بار همى‏خواستند و فرعون بار مى‏نداد. تا آخر روزى دربان فرعون گفت: مردى را همى بینم که پیوسته بدرگاه مى‏آید و میگوید: من پیغامبر خداى جهانیانم. فرعون گفت: در آر او را تا خود کیست و چه میگوید.


موسى و هارون هر دو در شدند و رسالت حق بگزاردند. فرعون بشناخت موسى را، که خود او را پرورده بود، و در خانه وى برآمده بود.


گفت: أ لمْ نربک فینا ولیدا، اى صبیا و لبثْت فینا منْ عمرک سنین، اى ثلاثین سنة، و العمر مصدر عمر اى عاش. و قیل: اقام فیهم ثلاثین سنة و اقام بمدین عشر سنینا و بعثه الله و هو ابن اربعین سنة و دعا فرعون الى الله ثلاثین سنة، و عاش بعد غرق فرعون خمسین سنة، فقبض و هو ابن مائة و عشرین سنة.


و فعلْت فعْلتک التی فعلْت، یعنى بالفعلة قتل القبطى و أنْت من الْکافرین، اى کفرت نعمتى حین قتلته بغیر اذنى نازلت حشمتى و قدحت فى سیاستى. فرعون موسى را عتاب کرد که تو حق تربیت و احسان ما بجاى نیاوردى و شکر نعمت ما نگزاردى و حرمت و حشمت ما برداشتى و قبطى را کشتى بى‏دستورى من، تا در سیاست و ملک من قدح آوردى و نیز امروز آمده‏اى و ربوبیت ما را مى‏جحود آرى.


موسى گفت: فعلْتها إذا، یعنى قتل القبطى و أنا من الضالین، فیه تقدیم و تأخیر، اى فعلتها و انا اذا من الضالین اى الجاهلین، بان و کزى ایاه یودى الى القتل. یقال ضل فلان الطریق اى اخطأه. ففررْت منْکمْ لما خفْتکمْ الى مدین، فوهب لی ربی حکْما، اى فهما و علما بالتوریة، کقوله: و آتیْناه الْحکْم صبیا، یعنى الفهم و العلم، و کقوله فى سورة الانعام: أولئک الذین آتیْناهم الْکتاب و الْحکْم، یعنى العلم و الفهم، و کقوله فى سورة لقمان: و لقدْ آتیْنا لقْمان الْحکْمة، یعنى العلم و الفهم، فالحکم و الحکمة واحد و هو مقتضى العقل و الحلم و الرأى، و هو علم ما یدعو الى الحق. و قیل: الحکم هاهنا النبوة کقوله فى ص: و آتیْناه الْحکْمة و فصْل الْخطاب، یعنى النبوة مع الکتاب. و قال تعالى: و آتاه الله الْملْک و الْحکْمة، یعنى النبوة، و فى سورة النساء: فقدْ آتیْنا آل إبْراهیم الْکتاب و الْحکْمة، یعنى النبوة، و معنى الآیة اصطفانى ربى برسالته و کلامه، و وهب لى حکمة و جعلنى من المرسلین.